علي عليه السلام از زبان دشمنان و مخالفانش
علي عليه السلام از زبان دشمنان و مخالفانش
عين حال از معاويه اعترافات مهم و قابل توجهي در مورد عظمت علي عليه السلام نقل شده است.
«الفضل ما شهدت به الأعداء؛ فضيلت آن است که دشمنان بر آن گواهي دهند».
علي عليه السلام از نگاه معاويه
بي مانندي علي عليه السلام در ساده زيستي
خبر شهادت علي عليه السلام و عکس العمل معاويه
ستايش علي عليه السلام از زبان معاويه
اعترافات معاويه به فضايل علي عليه السلام
معاويه به ابوهريره گفت: «گمان نمي کنم که من براي زمامداري، از علي عليه السلام، سزاوارتر باشم.»(6)
امام احمد بن حنبل و ديگران از قيس بن ابي حازم نقل کرده اند که گفت: مردي به نزد معاويه رفت و از مسئله اي سئوال نمود. معاويه گفت: «از علي عليه السلام سئوال کن که او از من داناتر و آگاه تر است.آن مرد گفت: اي امير به نظر من جواب تو از اين مسئله خوشايندتر از جواب علي عليه السلام باشد. معاويه گفت: چه بد حرفي زدي و به انگيزه ي کار ناشايسته اي بدين جا آمدي! تو از مردي کراهت مي ورزي که رسول خدا صلي الله عليه و اله ـ همانند مرغي که جوجه اش را غذا مي دهد ـ وي را از علم ودانش فراوان سير و سيراب مي نمود...».
علي عليه السلام با حق است و حق با علي عليه السلام
«انت مع الحق، و الحق معک حيثما دار؛ اي علي تو با حق هستي و حق هم با تو است، به هر جهتي که حق دور زند.»
معاويه گفت: بايد براي اين ادعا شاهد بياوري. سعد گفت: اين ام سلمه ـ زوجه پيامبر ـ حي و حاضر است و بدان شهادت مي دهد. پس همه برخاستند و به خانه ام سلمه رفتند، و ام سلمه شهادت داد که رسول خدا صلي الله عليه و اله اين حديث را در همين خانه من خطاب به علي عليه السلام ايراد فرمود. در اين موقع معاويه خطاب به سعد گفت:
«اي ابواسحق هم اکنون در نزد من از تو پست تر کسي نباشد، که خود اين حديث را درباره ي علي عليه السلام از رسول خدا شنيده اي و از بيعت و همکاري با او سرپيچي و تخلف نموده اي ! همانا اگر من اين سخن را از پيامبر صلي الله عليه و اله شنيده بودم تا به هنگام مردنم خادم و نوکر علي عليه السلام بودم.»(7)
علي عليه السلام يگانه رواج دهنده فصاحت در بين قريش
ابن قتيبه چنين آورده که عبدالله بن ابي محجن وارد بر معاويه شد و گفت: اي اميرالمؤمنين من از نزد شخصي کند زبان، ترسو و بخيل به نزد تو آمده ام و او ابن ابي طالب باشد.
معاويه گفت: «خداي را در نظر بگير، تو فهميدي چه گفتي؟
اما اين گفتي: او کُند زبان است. پس به خدا قسم اگر زبان هاي همه مردم را در يک جا جمع و آن ها همه را در يک زبان قرار دهند، زبان علي عليه السلام به تنهايي در برابر آن خودنمايي کند و پاسخ گو باشد. و اما اين که گفتي: او ترسو باشد. پس مادرت به عزايت بنشيند، آيا ديده اي او با کسي مبارزه کند و وي را نکشد. و اما اين که گفتي: او بخيل است. پس به خدا قسم اگر او را دو انبار پر از طلا و کاه باشد، نخست انبار طلا را ببخشد و سپس انبار کاه را.
پس ابو محجن گفت: در اين صورت چگونه به مقاتله و کشتار با وي برخاسته اي؟ معاويه پاسخ داد: به خاطر خون خواهي عثمان».
خوبان خلق خدا
تنها معلم قانون سخن
گريه کردن معاويه در شهادت علي عليه السلام
زن او فاخته هم از خواب بيدار شد و گفت: تو ديروز بر علي عليه السلام طعن مي زدي و در حق وي ناسزا مي گفتي و امروز براي او گريه مي کني؟ معاويه گفت: «واي بر تو! من گريه مي کنم بر کسي که مردم از علم، حلم و بردباري اش محروم شدند. واي بر تو اي فاخته، آن چه از علم و فضل و سوابق او از بين رفت تو نمي داني».
ابن عبدالبرقرطبي نوشته است: وقتي خبرشهادت حضرت علي عليه السلام به معاويه رسيد گفت: «با مرگ پسر ابوطالب فقه و علم از ميان رفت».
ذکر اوصاف علي عليه السلام و گريه معاويه
به خدا او را همتي والا، و تواني فوق العاده بود. حق مي گفت، و به عدل داوري مي کرد. علم از پيرامونش مي جوشيد، و حکمت از زبانش سخن مي گفت. از دنيا و زيبايي هايش گريزان، و با شب و تنهايي اش مأنوس بود. اشکي ريزان، و تفکري عميق داشت. از لباس، کوتاه، و از غذا، ناگوارش را مي پسنديد. در ميان ما چون يکي از ما بود. به پرسش هايمان پاسخ مي داد، و دعوتمان را اجابت مي نمود و به خدا با اين که ما را به خود نزديک مي کرد و از ما فاصله نمي گرفت، هيبت و شخصيت او مانع سخن گفتن ما مي شد. او دين داران را بزرگ مي شمرد، و به مستمندان نزديک مي شد. قدرتمندان، طمع به باطلش نمي بستند، و ضعيفان از عدلش مأيوس نبودند. به خاطر دارم لحظه هايي را که شب، پرده تاريکش را گسترده و ستارگان در دل آسمان پنهان شده و او محاسن خود را به دست گرفته و هم چون مارگزيده به خود مي پيچيد و با گريه هاي اندوهناک مي گفت: اي دنيا! غير مرا بفريب. آيا به دلربايي من چشم دوخته اي؟ هيهات! که من تو را سه طلاقه کرده ام، طلاقي که رجوع در آن نباشد. عمر تو کوتاه است، و ارزش تو ناچيز، آه! آه! من قله الزاد و بعد السفر و وحشه الطريق؛ آه! آه! از ره توشه اندک و سفر طولاني و راه پر وحشت.
معاويه با شنيدن اين سخنان گريست و گفت: «رحم الله أبالحسن. کان والله کذلک؛ خدا ابوالحسن را رحمت کند. به خدا او چنين بود.»(11)
مشاعره معاويه و عمر و عاص در بيان فضايل علي عليه السلام
خيرالوري من بعد احمد حيدر
الناس ارض و الوصي سماء
يعني، بهترين مردم بعد از احمد حيدر است؛ زيرا تمام مردم به منزله ي زمين مي باشند و علي عليه السلام به مثابه آسمان است، و هر چه برکت از زمين به دست مي آيد از آسمان است، و هر چه برکت از زمين به ست مي آيد از آسمان است؛ زيرا اگر آسمان نبارد و آفتاب به زمين نتابد... هرگز از زمين چيزي روييده نخواهد شد و حقاً شعر خوبي انشاد کرده است.
عمر و عاص در مقابل او گفت:
و هو الذي شهد العدو بفضله
و الفضل ما شهادت به الأعداء
يعني، علي کسي است که مثل معاويه دشمن او، او را ستايش و تمجيد مي کند، و فضيلت آن است که دشمن بگويد: پس علي عليه السلام کسي است که دوست و دشمن اعتراف به فضل او دارند و او را ستايش مي کنند.( 12)
در امر خلافت جزعلي عليه السلام کسي شايستگي ندارد
اعتراف مروان بن حکم
فضايل علي عليه السلام از زبان خواهر عمرو بن عبدود
ابن ابي الحديد و ديگران گفته اند: چون اميرالمؤمنين عليه السلام از عمرو ضربت خورد چون شير خشمناک بر عمرو شتافت و با شمشير سر پليدش را از تن جدا کرد و بانگ تکبير برآورد، مسلمانان از صداي تکبير علي عليه السلام دانستند که عمرو کشته گشت. پس رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمود: «ضربت علي عليه السلام در روز خندق بهتر است از عبادت جن و انس تا روز قيامت».
خواهر عمرو، وقتي بر بالين او رسيد ديد زره عمرو را که مثل آن در عرب پيدا نمي شد با ساير اسلحه و جامه از تن عمرو و بيرون نياورده اند، گفت: «ما قتله الا کفو کريم؛ برادر مرا نکشته است مگر مردي کريم.» سپس پرسيد، کيست کشنده ي برادرم؟ گفتند علي بن ابي طالب عليه السلام. آن گاه اين دو بيت شعر را سرود:
لو کان قاتل شمرو غير قاتله
لکنت ابکي عليه آخر الأبد
لکن قاتله من لا يغاب به
من کان يدعي ابوه بيضه البلد
يعني، اگر کشنده ي عمرو، غير کشده ي او «علي عليه السلام» مي بود، هر آينه گريه مي کردم بر او تا آخر الزمان ليکن کشنده ي عمرو کسي است که به او عيب گرفته نمي شود. عمرو به دست کسي کشته شد که پدرش مهمتر و سرور مردم بود.
پي نوشتها:
1- جويني، فرائد السمطين، ج 1، ص 371.
2- سراج، محمد ابراهيم، امام علي عليه السلام خورشيد بي غروب، ص 344.
3- همان.
4- همان، ج 345.
5- همان.
6- همان.
7- ابن عساکر، ترجمه الأمام علي بن ابي طالب عليه السلام، ج 3، پاورقي، ص 156.
8- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 24-25.
9- ابن عساکر، ترجمه الأمام علي بن ابي طالب عليه السلام، ج 3، ص 77.
10- شيخ عباس قمي، منتهي الأمال، ج 1، ص 252، نشر پيام آزادي.
11- رهبر، محمدتقي، علي عليه السلام ابرمرد مظلوم، ص 115-116، نقل از صواعق المحرقه، ص 384-385.
12- محمدي اشتهاردي، محمد، پندهاي جاويدان، ج 3، ص 139-140.
13- انصاري، عذرا، جلوه ي ولايت، ص 286.
14- سراج، محمد ابراهيم، امام علي عليه السلام خورشيد بي غروب، ص 352.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}